شهید سیدجــواد مـوســوی

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید سیدجــواد مـوســوی

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید سیدجــواد مـوســوی

آنچه ملاحضه می فرمائید در مورد شهید والا مقام سیدجواد موسوی از شهدای دانش آموز شهرستان قائم شهر می باشد که به همت اعضای جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران پژوهش و ارائه شده است . انشاءالله مورد قبول قرار گیرد.
نام پدر : سید تقی
تاریخ تولد : 1350/04/06
تاریخ شهادت : 1366/12/27
محل تولد : قائم شهر
گلزار شهدای باغدشت قائم شهر
نحوه شهادت : اصابت تیر مستقیم و شیمیایی
محل شهادت : حلبچه - عملیات والفجر 10
منتظر نظرات و پیشنهادات و اطلاعات شما هستیم.

زندگی نامه شهید سیدجواد موسوی

سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۱۴ ق.ظ

شهید سال اوّل دبیرستان در رشته‌ی ریاضی و فیزیک بوده که به علّت عاشق جبهه و جنگ بودن درس و مشق را رها کرده و در مورّخه‌ی 5/6/1365 جهت آموزش، به مرکز آموزشی گهرباران اعزام و تا مورّخه‌ی 20/7/1365، آموزش اعزام به جبهه را گذراند. در مورّخه‌ی 25/7/1365 الی 5/9/1365 در منطقه‌ی عملیاتی لشکر 25 کربلا به عنوان تک‌تیرانداز مشغول خدمت بوده و یک سال بعد از آن؛ یعنی، در تاریخ 19/11/1366 به منطقه‌ی حلبچه اعزام و به عنوان آرپی‌جی‌زن مشغول انجام وظیفه بوده که در تاریخ 27/12/1366، جام شیرین شهادت را به علّت درگیری مستقیم و شیمیایی شدن، سرکشیده و به لقاءالله پیوست.

          شهید عزیز ما از نظر اخلاقی شوخ‌طبع بوده و با همه‌ی افراد رفتار دوستانه داشته و همگی او را دوست داشتند. شهید عزیز ما در مورخه‌ی 4/1/1367 بعد از تشییع در شهرستان قائم‌شهر در محلّ تولّدش روستای باغ دشت، گل‌زار شهدا، آقا سیدحیدر به خاک سپرده شد.

شهید عزیز ما کسی نبود که‌. عقل و عشق را به پای خوشی‌های گذرا و لذّات آنی مصروف دارد، و از لدّت عالی و روحانی غافل باشد، بلکه متوجّه‌ی عشق مقدّس بوده که باقی و متعالی به معشوقی بوده که صمد و سرمد است، و غیر از وجه او همه چیز را محکوم به هلاکت می‌دانست، لذا جدایی از خانواده و جرا حت‌های جبهه، شب زنده داری‌ها و ناله‌های شبگیر او ، حاکی از این حقیقت است که زنده و پاینده به عشق دلبرند، و خوش دارند که در این مسیر مردانه و صادقانه جان سپارند.

در پایان خاطره‌ای از شهید عزیز نقل می‌شود:

          یک روز در منزل تصمیم گرفت که وصیّت نامه‌ی خود را در نوار کاستی ضبط کند، در هنگام ضبط، مادرش وارد اتاقش شد و بدون این‌که او متوجّه شود به صحبت‌ها و وصیّت‌های او گوش می‌داد و گریه می‌کرد، در این هنگام شهید عزیز ما، متوجّه مادر شد و مادر گفت: فرزند عزیزم، داری چه کاری انجام می‌دهی؟ در جواب فرمود:

          مادر عزیزم! اشک‌هایت را پاک کن. روزی برایم گریه کن که شهید شدم ولی مادر مهربانم از تو خواهش می‌کنم که به خاطر من لباس سیاه مپوش و به مادران دیگر شهدا دلداری بده.

خاطره‌ی دیگری که نقل می‌کنند این است که:

          پدر شهید خود نیز از رزمندگان اسلام بوده، وقتی در جبهه‌ی حقّ علیه باطل بوده، نامه‌ای دریافت می‌کند و می‌بیند که در نامه از او تقاضا می‌شود که به پشت جبهه برگردد و فرزند او ( سیدجواد ) می‌نویسد چون من جوان‌ترم باید به جبهه بروم و در راه اسلام از دین و میهن خودم دفاع کنم.

۹۵/۰۵/۲۶ موافقين ۰ مخالفين ۰
میثم میثم

نظرات  (۱)

۲۶ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۵۳ مرجع وبلاگ نویسان استان همدان
سلام و صلوات خداوند بر روان پاک همه شهدای راه حق
پاسخ:
ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی